یک شو شوی مهتابی یک شو شوی مهتابی یک شو شوی مهتابی نشستم لب شط با دل پر راز راز دل می گفتم واسه دریا زیر لب می خوندم آواز ناگهان دوتا چشم سیاه اومد نشست تو سرنوشتم عاشقش شدم اسمشو با آه دلا رو دل نوشتم حالا هوار هوار هوار هوار می زنم از درد جدایی نفرین می کنم به لحظه های آشنایی حالا هوار هوار می زنم از درد جدایی نفرین می کنم به لحظه های آشنایی
یک شو شوی مهتابی یک شو شوی مهتابی یارم لب دریا که می خندید دل تو مختک سینه می لرزید تو چشمای او مهر و وفا بود بی نوا دلم دید و پسندید یارم لب دریا که می خندید دل تو مختک سینه می لرزید تو چشمای او مهر و وفا بود بی نوا دلم دید و پسندید حالا هوار هوار هوار هوار می زنم از درد جدایی نفرین می کنم به لحظه های آشنایی حالا هوار هوار می زنم از درد جدایی نفرین می کنم به لحظه های آشنایی
مهتاب پرشو وا کرده بود رو موج دریا یارم واسه ما قصه می گفت پژوای نخلا تو بلم نشستیم من و اون زدیم به موجا باورم نبود میره می مونم تک و تنها حالا هوار هوار هوار هوار می زنم از درد جدایی نفرین می کنم به لحظه های آشنایی حالا هوار هوار می زنم از درد جدایی نفرین می کنم به لحظه های آشنایی
