آن قصر که با چرخ همی زد پهلو بر درگه آن، شهان نهادندی رو دیدیم که بر کنگرهاش فاختهای بنشسته همی گفت که: کوکو؟کوکو؟
ای آنکه نتیجه چهار و هفتی وز پنج و چهار دایم اندر تفتی می خور می خور که هزار بار بیش ات گفتم باز آمدنت نیست چو رفتی، رفتی
گویند که فردوس برین خواهد بود آنجا می ِ ناب و حورعین خواهد بود گر ما، می و معشوقه گزیدیم چه باک چو عاقبت کار چنین خواهد بود گر ما، می و معشوقه گزیدیم رواست چو عاقبت کار چنین خواهد بود