بگوش و پرده پاره شاعری که کم نشست و
ایستاده با دهان باز و نعره در فشنگ شعر عاصی و
تصور ترانه لای پای خایه جای پوتین و
سیل سیلی روی ریش و ریشه و
جوانه های خون روی لب خراش زیر چانه
نگفتمت نرو گلایل این زمین به قدر یک کفن کفاف ریشه نمی دهد؟
نگفتمت که جز بوی چرک چاک سینه های خالی از قلب در فضا نمی دمد؟
نگفتمت که این جماعت جریده با خط و رد وحشی نگاهت غریبه اند؟
نگفتمت که جای بوسه آلتی کریه بر دهان سرخ آتشت می نهند؟
نگفتمت هر آنچه گفتیو نوشته ایم کشک بود؟
نگفتمت نرو که رفتنت نتیجتا اشک بود؟
نگفتمت تو هم به گور جد خلق گشنه بخند؟
نگفتمت که حال کن طبیعتا میان این همه جسد بگند؟
که خر شو، که کر شو، که کور شو، دهــان را ببند، دهان را ببند، دهــان را ببند