مسافری خسته منم که پای رفتنم نیست شکسته در گلو صدام توان گفتنم نیست من آخرین ستاره رو نشونه کرده بودم ترانه سپیده رو شب سیاه سرودم
شبی که هر ستاره ای حریف صدتا خورشید شبی که دست شوق من گل ستاره رو چید من آخرین مسافرم که شهر عشقو دیدم سحر شبیخون زدم و به روشنی رسیدم به روشنی رسیدم مسافری خسته منم که پای رفتنم نیست شکسته در گلو صدام توان گفتنم نیست من آخرین ستاره رو نشونه کرده بودم ترانه سپیده رو شب سیاه سرودم
طلوع صبح روشنو ستاره ای به من گفت کلام سرسپردنو اشاره ای به من گفت دلم یه کوه و دست من یه آسمون ستاره اگرچه راه رفتنم هنوز پر از غباره هنوز پر از غباره مسافری خسته منم که پای رفتنم نیست شکسته در گلو صدام توان گفتنم نیست من آخرین ستاره رو نشونه کرده بودم ترانه سپیده رو شب سیاه سرودم شب سیاه سرودم شب سیاه سرودم شب سیاه سرودم شب سیاه سرودم...