بهار و تابستون و پاییز و زمستون که گذشت یک سال عمره که گذشت یک سال عمره که گذشت چشماتو رو هم بذاری پنجاه و شصت هم که گذشت بیشتر عمره که گذشت بیشتر عمره که گذشت
بهاره و لطافت بچگیا تابستون و حرارت جوونیا پاییزه و بازی رنگ خاطره ها زمستون و برف سفید دلهره ها
با این همه نذر و نیاز پیش خدا گفتن راز نوشتن یه نامه و منتظر راه دراز این بازی زمونه بی عذر و بی بهونه آدم در این میونه خوب و بدش می مونه
بهار و تابستون و پاییز و زمستون که گذشت یک سال عمره که گذشت یک سال عمره که گذشت چشماتو رو هم بذاری پنجاه و شصت هم که گذشت بیشتر عمره که گذشت بیشتر عمره که گذشت بهار و تابستون و پاییز و زمستون که گذشت یک سال عمره که گذشت یک سال عمره که گذشت چشماتو رو هم بذاری پنجاه و شصت هم که گذشت بیشتر عمره که گذشت بیشتر عمره که گذشت