IranSong > Mastan Homay Band > Bia Saghi Khomaram Man




Lyrics of Bia Saghi Khomaram Man Mastan Homay Band

ای دل ســاده بکــش درد کـه حقت این است
از زمانـــه بشـو دل ســرد کـه حقت این است

هر چــه گفتـــم مشــو عـاشق نشنیدی حالا
همچــو پائیــــز بشــو زرد کـه حقت این است

دیــــــدی آخـــر دم مـــردانــــه بجــز لاف نبـــود
بـــکش از مــردم نامـــــرد کـه حقت این است

آنچــه بــر عـــــاشق دل خستـــه روا دانستی
فلک آخــــــر ســــرت آورد کـه حقت این است

خمــارم، خمــارم، خمــارم مـن

من از لولی وشــان می گســــارم
خراب آواره ای مجنـــــون تبــــــارم

که جز مستی به سر اندیشه ای دیگر ندارم
که جادوئی به جز صافی نمی آید به کــــارم

بی قـــــــرارم، بـی قـــــــرارم، بـی قـــــــرارم
ســـــر ز مستی، مـــــی پرستی، بر نــدارم

بیا ساقی، بده جامی، خمارم من
که شبها در هـوس در انتظارم من

چنان ساقی به ساغر باده را مستانـه می ریزد
که گوئی خون دل از شیشه در پیمانه می ریزد

مـــن و تـــو آشنای فصل های مشترک بودیــــمکنـــون طرح جــــدائی بین ما بیگانــــه می ریزد



بیا ساقی، بده جامی، خمارم من
که شبهـا در هوس در انتظارم من

بده می می، بده می می، که تا می جان دهد ما رابده می می، بده می می، کـه می فرمان دهد ما را

بپوشان پــرده از زاهــــــــد، که وی حرمــان دهد ما رابه ساقی تازه کن پیمـــان، که وی ایمــــان دهد ما را

بیا ساقی، بیا ساقی، بیا بنشین کنارم
همایم من، همایم من، هم آواز هـــزارم

بیا و بوسه ای بر لب گـــــــذارم



Download Bia Saghi Khomaram Man By Mastan Homay Band