Fatheh Bagh Foroogh Farrokhzad





فتح باغ

    متن آهنگ فتح باغ از فروغ فرخزاد

    آن کلاغی که پرید

    از فراز سر ما

    و فرو رفت در اندیشة آشفتة ابری ولگرد

    و صدایش همچون نیزة کوتاهی، پهنای افق را پیمود

    خبر ما را با خود خواهد برد به شهر



    همه می دانند

    همه می دانند

    که من و تو از آن روزنة سر عبوس

    باغ را دیدیم

    و از آن شاخة بازیگر دور از دست

    سیب را چیدیم



    همه می ترسند

    همه می ترسند، اما من و تو

    به چراغ و آب و آینه پیوستیم

    و نترسیدیم



    سخن از پیوند سست دو نام

    و همآغوشی در اوراق کهنة یک دفتر نیست

    سخن از گیسوی خوشبخت منست

    با شقایق های سوختة بوسة تو

    و صمیمیت تن هامان، در طراری

    و درخشیدن عریانیمان

    مثل فلس ماهی ها در آب

    سخن از زندگی نقره ای آوازیست

    که، سحرگاهان فوارة کوچک می خواند



    ما در آن جنگل سبز سیال

    شبی از خرگوشان وحشی

    و در آن دریای مضطرب خونسرد

    از صدف های پر از مروارید

    و در آن کوه غریب فاتح

    از عقابان جوان پرسیدیم

    که چه باید کرد؟



    همه می دانند

    همه می دانند

    ما به خواب سرد و ساکت سیمرغان، ره یافته ایم

    ما حقیقت را در باغچه پیدا کردیم

    در نگاه شرم آگین گلی گمنام

    و بقا را در یک لحظة نامحدود

    که دو خورشید به هم خیره شدند



    سخن از پچ پچ ترسانی در ظلمت نیست

    سخن از روزست و پنجره های باز

    و هوای تازه

    و اجاقی که در آن اشیإ بیهده می سوزند

    و زمینی که ز کشتی دیگر بارور است

    و تولد و تکامل و غرور

    سخن از دستان عاشق ماست

    که پلی از پیغام عطر و نور و نسیم

    بر فراز شب ها ساخته اند



    به چمنزار بیا

    به چمنزار بزرگ

    و صدایم کن، از پشت نفس های گل ابریشم

    همچنان آهو که جفتش را



    پرده ها از بغضی پنهانی سرشارند

    و کبوترهای معصوم

    از بلندی های برج سپید خود

    به زمین می نگرند

    ترانه سرا : فروغ فرخزاد
  • Poet : Forough Farrokhzad



Download Fatheh Bagh Foroogh Farrokhzad