Haji (1) Faramarz Asef





حاجی (1)

    متن آهنگ حاجی (1) از فرامرز آصف

    حاجی ١
    فرامرز آصف

    آاااااااای
    یک روز، یک روز، یک روز دل‌افروز
    که با صد قر و اطوار حاجی فیروز
    می‌داد مژده‌ی نوروز
    پدر جد همین شخص جوان‌مرد خوش‌اخلاقی که امروز

    توی ملک پدرخوانده‌ی من اجاره نشینه
    اون وقت سفره‌های نذری می‌چینه

    اومد خدمت با حکمت با حشمت با شوکت با صولت صاحب
    صاحب، صاحب‌ کرم عاقبت‌اندیش فرنگی‌ وش نیکو روش نیک‌ خصال و ملک آباد و قدر
    قدرت الحاج، الحاج، الحاج معیر ملک ابن ممالک
    یعنی جد پدرخوانده‌ی بنده که بر مقبره‌اش نور ببارد که ای وای

    حاجی!
    حاجی از دست زمونه
    دل ما تنگ و رخم زرد و حواسم بی حواسست
    و گر از خاطر ناچیز بخواهی حال ما وصفی نداره

    بس که از کله شب تا دم صبح خوراک ما، خوراک ما
    خوراک ما گشنه پلو و خورش دل ضعفه شده
    دل صاحب مرده‌ی من قار قار و قار - قارقار و قار - قار قار و قار - قار می‌کنه
    و هی منو بیدار می‌کنه

    - اِ، قار قارو قارقار قاروقارقار می‌کنه و هی تو رو بیدار می‌کنه؟

    بس که شست دست راستم، پنیر و رو نون سفت چلوندونه
    هی همچین‌ همچین همچین‌ - همچین همچین‌ - همچین کرده
    شست دست راستم انگاری کلفت‌ شده درشت‌ شده
    درست مثل تٌرب شده

    - اِ، کلفت شده درشت شده درست مثل ترب شده؟

    حاجی یه تکون حاجی دو تکون
    حاجی ته کیسه‌ ات رو بتکون
    حالا دیگه منو سر ندوون
    ببین چه زار و خسته‌ام ...

    هلاک نکن بابا دیگه ما رو تو این زمونه
    شب و روز منو و فقط وفقط خدا می‌دونه

    حاجی !
    بسکه از جبر زمونه روی کاغذغذغذغذ
    گردن و دنبه سینه و رون و کپل و راسته نوشتم
    کاغذ رو تو آب جوش هی همچین‌ همچین - همچین‌ همچین - همچین‌ همچین کردم
    و خوراک آب کاغذ و با نمک چشیدم

    دل صاحب مرده‌ی من اوستای نقاشی شده
    خط می‌کشه و رسم می‌کشه
    و حاجی هی عکس گوسفند می‌کشه

    - اِ، خط و می‌کشه و رسم می‌کشه و هی عکس گوسفند می‌کشه؟

    دویدم و دویدم به شهر غم رسیدم
    اما دلم تو این شهر طاقت غم نداره
    حاجی سر جدت قسم نگو نه که خیلی خسته‌ام
    یه رحمی بر دلم کن، تو حل مشکلم کن، این دل خسته‌ ی ما طاقت غم نداره

    به هر حال به هر حال، به هر حال به هر حال، به من قرض بده
    یک دو سه قطره زر زرد زر سرخ
    افسونگر و خناز، به رنگ می و عناب

    که چون هست مرا زخم
    به اثنی عشر و میل سیاحت به سر و عزم
    سفر در دل و لیکن لیکن لیکن همه گویند
    که خرج سفر و ماندن و خوش بودن در ملک اروپا، بسیار گرانست

    - گفتی که گرانست؟

    - بسیار گرانست ...

    - چیزی که عیانست چه حاجب به بیان است ...

    - چیزی که عیانست چه حاجب به بیان است ...
    - چیزی که عیانست چه حاجب به بیان است ...
    - چیزی که عیانست چه حاجب به بیان است ...



Download Haji (1) Faramarz Asef