Shabaneh Ahmad Shamloo





شبانه

    متن آهنگ شبانه از احمد شاملو

    مرگ را دیده ام من.
    در دیداری غمناک، من مرگ را به دست
    سوده ام.
    من مرگ را زیسته ام،
    با آوازی غمناک
    غمناک،
    و به عمری سخت دراز و سخت فرساینده.

    آه، بگذاریدم! بگذاریدم!
    اگر مرگ
    همه آن لحظه آشناست که ساعت سرخ
    از تپش باز می ماند.
    و شمعی -که به رهگذار باد-
    میان نبودن و بودن
    درنگی نمی کند،-
    خوشا آن دم که زن وار
    با شادترین نیاز تنم به آعوشش کشمپ
    تا قلب
    به کاهلی از کار
    باز ماند
    ونگاه چشم
    به خالی های جاودانه
    بر دوخته
    وتن
    عاطل!

    دردا
    دردا که مرگ
    نه مردن شمع و
    نه بازماندن ساعت است،
    نه استراحت آغوش زنی
    که در رجعت جاودانه
    بازش یابی،

    نه لیموی پر آبی که می مکی
    تا آنچه به دور افکندنی است
    تفاله ئی بیش
    نباشد:

    تجربه ئی است
    غم انگیز
    غم انگیز
    به سالها و به سالها و به سالها...
    وقتی که گرداگرد ترا مردگانی زیبا فرا گرفته اند
    یا محتضرانی آشنا
    -که ترا بدیشان بسته اند
    با زنجیره های رسمی شناسنامه ها
    و اوراق هویت
    و کاغذهائی
    که از بسیاری تمبرها و مهرها
    و مرکبی که به خوردشان رفته است
    سنگین شده اند، -

    وقتی که به پیراهن تو
    چانه ها
    دمی از جنبش باز نمی ماند
    بی آن که از تمامی صداها
    یک صدا
    آشنای تو باشد، -

    وقتی که دردها
    از حسادت های حقیر
    بر نمی گذرد
    و پرسش ها همه
    در محور روده ها است...


    آری، مرگ
    انتظاری خوف انگیز است؛
    انتظاری
    که بی رحمانه به طول می انجامد.
    مسخی است دردناک
    که مسیح را
    شمشیر به کف می گذارد
    در کوچه های شایعه،
    تا به دفاع از عصمت مادر خویش
    برخیزد،

    و بودا را
    با فریاد های شوق و شور هلهله ها
    تا به لباس مقدس سربازی در آید،
    یا دیوژن را
    با یقه شکسته و کفش برقی،
    تا مجلس را به قدوم خویش مزین کند
    در ضیافت شام اسکندر.


    ***

    من مرگ را زیسته ام
    با آوازی غمناک
    غمناک،
    و به عمری سخت دراز و سخت فرساینده.




    (از کتاب آیدا: درخت و خنجر و خاطره!)



Download Shabaneh Ahmad Shamloo