Sorrow Shahram Nazeri





روایت

    متن آهنگ روایت از شهرام ناظری

    در مزار آباد شهر بی تپش
    وای جغدی هم نمی آید به گوش
    دردمندان، بی خروش و بی فغان
    خشم ناکان، بی فغان و بی خروش

    آب ها از آسیا افتاده است
    دارها بر چیده، خونها شسته اند
    جای رنج و خشم و عصیان بوته ها
    پُشک بُن های پلیدی رسته اند

    خانه خالی بود و خان بی آب و نان
    و آنچه بود آش دهن سوزی نبود
    این شب از تاری شبی بس هولناک
    لیک پشت تپه هم روزی نبود

    نغمه نیستم که به خوانی
    قصه نیستم که به گویی
    من درد مشترکم مرا فریاد کن



Download Sorrow Shahram Nazeri