Danestan In Hame Sokoot Mani Rahnama





دانستن این همه سکوت

    متن آهنگ دانستن این همه سکوت از مانی رهنما

    محبوبم
    من هم دلم نمیخواهد
    درایستگاهی توقف کنم
    که تحمل باران را ندارد
    میخواهم سرم را ازپنجره صبح بیرون بیاورم
    ودرتابستان نگاهت
    به درختی تکیه دهم
    که خانمجان
    شب های جمعه
    بادومروارید درشت
    که زیادهم دوستشان نداشت
    کنارش می ایستاد
    وایت الکرسی می خواند
    من هم ازرنگ سبز
    که این روزها خیلی زیاد درکوچه پیدایش میشود
    خسته شده ام
    رنگی که سبزحیات خانه ی خانم جان نیست
    خانه ی خانم جان
    باان حوض آبی
    سه وجب درسه وجبش
    که شب های کوتاه تابستان
    ماه میتوانتست درپاشویه اش اوازبخواند
    وچشم ماهی سیاه کوچکش را
    به عمق درازدریاها بازکند
    میدانم ،میدانم
    توهم ازاین همه رنگ
    که بوی غروب وبانگ خروس رابه خانه می آورد
    خسته شده ای
    حتی ازچشم های میشی روشنتکه
    طعم کودکی افتاب را دارد
    حالا گفتگواز
    بره های کهکشان وبوسه ی بامدادی وآوازچکاوک
    ارزانی من وتو
    که نیم شبها هم میترسیم
    مشت ابی ازاقیانوس رویا برداریم
    وبه صورت هم بپاشیم
    محبوبم
    بگذاروقتی نه فردایی داریم
    نه دیروزی
    لااقل عاشق باشیم
    ماکه میدانیم دیگربامخمل صدای بلال
    نمیتوانیم زیرباران صبحگاهیراه برویم
    وبه شفیره ی کرم ابریشم بگوییم
    پروانه
    ماکه میدانیم
    آدمی اگرخانه زادستاره ی صبح هم باشد
    همیشه
    اوازهایش اززندگیش
    زیباتراست
    ماکه می دانیم
    که تاریکی
    نه گناه آدمی ، نه گناه پروانه ای است
    که به سایه ی انجیری پناه می برد
    اری محبوبم ما میدانیم
    درسمت تاریک جهان
    شمشیرها هرگزبرای گاوآهن شکسته نخواهد شد
    وهراتفاقی که دراین جهان بزرگ بیفتند
    ذره ای اززیبایی آزادی نمی کاهد
    آه محبوبم
    شکوفه های گیلاس که رنگ گرفت
    باران که بارید
    پروانه که روی سینه ها ی توخوابش برد
    اردیبهشت که آمد
    برای دانستن این همه سکوت
    به متن غزلهای عاشقانه سفرمیکنم
    به افتاب که درپیراهن توخانه دارد



Download Danestan In Hame Sokoot Mani Rahnama