Dar Jedal Ba Khamooshi 1 Ahmad Shamloo





در جدال با خاموشی

    متن آهنگ در جدال با خاموشی از احمد شاملو

    در بيمارستاني که بستر ِ من در آن به جزيره‌يي در بي‌کرانه‌گي مي‌مانَد
    گيج و حيرت‌زده به هر سويي چشم مي‌گردانم:

    اين بيمارستان از آن ِ خنازيريان نيست.
    سلاطونيان و زنان ِ پرستارش لازم و ملزوم ِ عشرتي بي‌نشاط‌اند.
    جذاميان آزادانه مي‌خرامند، با پلک‌های نيم‌جويده
    و دو قلب در کيسه‌ی فتق
    و چرکابه‌يي از شاش و خاکشي در رگ
    با جاروهای پَر بر سرنيزه‌ها
    به گردگيری ويرانه.

    راهروها با احساس ِ سهم‌گين ِ حضور ِ سايه‌يي هيولا که فرمان ِ سکوت
    مي‌دهد
    محور ِ خواب‌گاه‌هايي‌ست با حلقه‌های آهن در ديوارهای سنگ
    و تازيانه و شمشير بر ديوار.
    اسهاليان
    شرم را در باغچه‌های پُرگُل به قناره مي‌کشند
    و قلب ِ عافيت در اتاق ِ عمل مي‌تپد
    در تشتک ِ خلاب و پنبه
    ميان ِ خُرناسه‌ی کفتارها زير ِ ميز ِ جراح.

    اين‌جا قلب ِ سالم را زالو تجويز مي‌کنند
    تا سرخوش و شاد همچون قناری مستي
    به شيرين‌ترين ترانه‌ی جان‌ات نغمه سردهي تا آستان ِ مرگ
    که مي‌داني
    امنيت
    بلال ِ شيرْدانه‌يي‌ست
    که در قفس به نصيب مي‌رسد،
    تا استوار ِ پاسدارخانه برگ ِ امان در کف‌ات نهد
    و قوطي مُسکن‌ها را در جيب ِ روپوش‌ات:
    ــ يکي صبح يکي شب، با عشق!

    اکنون شب ِ خسته از پناه ِ شمشادها مي‌گذرد
    و در آشپزخانه
    هم‌اکنون
    دست‌يار ِ جراح
    براي صبحانه‌ی سرپزشک
    شاعری گردن‌کش را عريان مي‌کند
    (کسي را اعتراضي هست؟)

    و در نعش‌کشي که به گورستان مي‌رود
    مرده‌گان ِ رسمي هنوز تقلايي دارند
    و نبض‌ها و زبان‌ها را هنوز
    از تب ِ خشم کوبش و آتشي هست.

    عُريان بر ميز ِ عمل چاربندم
    اما بايد نعره‌يی برکشم
    شرف ِ کيهان‌ام آخر
    هابيل‌ام من
    و در کدوکاسه‌ی جمجمه‌ام
    چاشت ِ سرپزشک را نواله‌يي هست.

    به غريوی تلخ
    نواله را به کام‌اش زهر ِ افعي خواهم کرد،
    بامدادم آخر
    طليعه‌ی آفتاب‌ام.



Download Dar Jedal Ba Khamooshi 1 Ahmad Shamloo