Dar Forooband Ahmad Shamloo





در فروبند

    متن آهنگ در فروبند از احمد شاملو

    درفروبند که با من دیگر
    رغبتی نیست به دیدار کسی
    فکر کاین خانه چه وقت آبادان
    بود بازیچه دست هوسی.
    هوسی آمد و خشتی بنهاد
    طعنه ای لیک به بی سامانی
    دیدمش راه از او جستم و گفت:
    بعد از این شب واین ویرانی.
    گفتم: آن وعده که با لعل لبت؟
    گفت: تصویر سرابی بود آن.
    گفتم : آن پیکر دیوار بلند؟
    گفت : اشارت ز خرابی بود آن.
    گفتم: آن نقطه که انگیخته دود؟
    گفت: آتش زدهی سوخته ایست
    استخوان بندی بام و در او
    مرگ را لذت اندوخته ایست.
    گفتمش: خنده نبندد پس از این
    آفتابی نه چراغی با من
    گفت: آن به که بپوشی از شرم
    چهره خویش به دست دامن.
    دست غمناکانگفتماما
    از پس در به زمین می ساید.
    خنده آورد لبشگفت: ولیک
    هولی استاده به ره می پاید.
    می درخشد گر افقاهریمنیست
    نیمسوزیش به کف دوداندود.
    مرد آن در که امیدش بگشاد
    با بیابان هلاکش ره بود.
    جاده خالیستفسرده ست امرود
    هر چه می پژمرد از رنج دراز
    مرده هر بانگی در این ویران
    همچوکز سوی بیابان آواز
    وز پس خفتن هر گل نرگس
    روی می پوشد در نقشه خار.
    در فرو بنددگر هیچ کسی
    نیستش با کس رای دیدار.



Download Dar Forooband Ahmad Shamloo