Sedaye Paye Ab By Khosro Shakibaei Khosro Shakibaei





صدای پای آب

    متن آهنگ صدای پای آب از خسرو شکیبایی

    اهل کاشانم
    روزگارم بد نیست
    تکه نانی دارم
    خرده هوشی
    سر سوزن ذوقی

    مادری دارمبهتراز برگ درخت
    دوستانیبهتر از آب روان
    و خداییکه دراین نزدیکی است
    لایاینشب بوهاپایآنکاجبلند
    روی آگاهیآبرویقانون گیاه

    منمسلمانم
    قبله امیکگل سرخ
    جانمازم چشمهمهرم نور
    دشت سجاده من

    منوضوباتپشپنجره هامی گیرم
    در نمازمجریان داردماه جریان داردطیف
    سنگازپشت نمازمپیداست
    همه ذراتنمازممتبلور شده است

    من نمازمرا وقتی می خوانم
    که اذانشرا بادگفتهباشدسرگلدستهسرو
    مننمازمراپیتکبیره الاحرامعلفمی خوانم
    پی قد قامتموج

    کعبه امبر لب آب
    کعبه امزیر اقاقیهاست
    کعبه اممثلنسیمباغبه باغمی رودشهربهشهر
    حجرالاسودمن روشنیباغچه است

    اهلکاشانم
    پیشه امنقاشی است
    گاه گاهیقفسی می سازمبارنگ می فروشمبه شما
    تا به آوازشقایق که در آنزندانی است
    دل تنهایی تان تازه شود

    چه خیالیچهخیالی
    می دانم...
    پرده امبی جان است
    خوبمی دانمحوضنقاشیمن بی ماهی است

    اهلکاشانم
    نسبمشایدبرسد
    بهگیاهیدر هند به سفالینه ایاز خاکسیلک
    نسبمشایدبهزنیفاحشهدر شهر بخارابرسد

    پدرم پشتدو بارآمدنچلچله ها پشت دو برف
    پدرم پشت دو خوابیدندر مهتابی
    پدرم پشتزمانهامرده است
    پدرم وقتیمرد آسمانآبی بود
    مادرمبی خبراز خوابپریدخواهرمزیباشد
    پدرم وقتی مردپاسبان هاهمهشاعر بودند
    مردبقالاز من پرسید :‌ چند من خربزهمی خواهی ؟
    من از او پرسیدم :دل خوشسیریچند ؟
    پدرمنقاشی می کرد
    تار هممی ساختتار هم میزد
    خط خوبیهمداشت

    باغما در طرف سایه داناییبود
    باغماجایگرهخوردناحساسو گیاه
    باغمانقطهبرخوردنگاهوقفسو آیینهبود
    باغماشایدقوسیاز دایرهسبزسعادتبود
    میوهکال خدا راآن روزمی جویدمدر خواب

    آببی فلسفهمی خوردم
    توت بی دانشمی چیدم
    تا اناریترکیبر می داشتدستفوارهخواهشمی شد
    تا چلوییمی خواندسینه از ذوقشنیدن می سوخت

    گاهتنهاییصورتشرابه پسپنجرهمی چسبانید
    شوقمی آمددست در گردنحسمی انداخت
    فکر بازی می کرد
    زندگیچیزیبودمثلیکبارشعید یک چنارپر سار
    زندگیدر آنوقتصفیاز نور و عروسکبود
    یکبغلآزادیبود
    زندگیدر آن وقتحوضموسیقیبود
    طفلپاورچین پاورچیندورشدکم کمدر کوچه سنجاقک ها
    بار خودرا بستمرفتمازشهر خیالات سبکبیروندلماز غربتسنجاقکپر

    من به مهمانیدنیا رفتم
    من به دشت اندوه
    من به باغعرفان
    منبهایوانچراغانیدانشرفتم
    رفتمازپلهمذهب بالا
    تا تهکوچهشک
    تا هوایخنکاستغنا
    تا شب خیسمحبترفتم

    منبه دیدارکسیرفتمدر آنسر عشق
    رفتم ‚ رفتمتا زن
    تا چراغلذت
    تا سکوتخواهش
    تا صدایپر تنهایی

    چیزها دیدمدر روی زمین
    کودکیدیدمماهرابو می کرد
    قفسیبی در دیدمکه در آنروشنیپرپرمی زد
    نردبانیکه از آنعشقمی رفتبه بام ملکوت
    من زنیرا دیدمنور در هاون می کوبید
    ظهردر سفرهآناننانبودسبزیبوددوریشبنمبودکاسهداغ محبت بود
    من گداییدیدمدر به درمی رفتآواز چکاوکمی خواست
    وسپوریکه به یکپوستهخربزهمی برد نماز

    بره ای را دیدمبادبادکمی خورد
    منالاغیدیدمینجه را می فهمید
    درچراگاهنصیحتگاوی دیدمسیر
    شاعریدیدمهنگامخطاببه گل سوسنمی گفتشما
    من کتابی دیدمواژه هایشهمه از جنسبلور
    کاغذی دیدماز جنسبهار
    موزه ای دیدمدور ازسبزه
    مسجدی دور از آب
    سر بالینفقیهینومیدکوزه ایدیدملبریزسوال
    قاطریدیدم بارشانشا
    اشتریدیدمبارشسبد خالیپند و امثال
    عارفی دیدم بارشتننا ها یا هو

    منقطاریدیدم روشناییمی برد
    من قطاری دیدمفقه می بردو چه سنگینمی رفت
    منقطاری دیدمکهسیاستمی بردوچه خالی می رفت
    من قطاری دیدمتخمنیلوفروآوازقناریمی برد
    و هواپیماییکه در آناوجهزاران پایی
    خاکاز شیشه آن پیدا بود

    کاکل پوپک
    خال هایپر پروانه
    عکسغوکیدر حوض
    و عبور مگس از کوچه تنهایی
    خواهشروشنیک گنجشکوقتیاز رویچناریبهزمین می آید
    وبلوغخورشید
    و هم آغوشیزیبایعروسکباصبح

    پله هاییکهبه گلخانهشهوت می رفت
    پله های که بهسردابهالکل می رفت
    پله هاییکه به قانونفسادگل سرخ
    و به ادراکریاضیحیات
    پله هایی که به باماشراق
    پله هایی کهبهسکوی تجلیمی رفت

    مادرم آن پایین
    استکان هارا در خاطرهشطمی شست
    شهر پیدا بود
    رویشهندسیسیمان ‚ آهن ‚ سنگ
    سقفبی کفترصدهااتوبوس
    گل فروشیگلهایش را می کردحراج
    در میاندو درختگل یاسشاعریتابیمی بست
    پسریسنگبهدیواردبستانمیزد
    کودکیهسته زردآلورا رویسجادهبیرنگپدر تف می کرد
    و بزی از خزرنقشهجغرافیآبمی خورد
    بنددرختیپیدا بود:سینهبندیبی تاب
    چرخیک گاریدر حسرت واماندناسب
    اسب در حسرتخوابیدنگاری چی
    مردگاریچیدر حسرتمرگ
    عشق پیدا بودموجپیدابود
    برف پیدابوددوستیپیدا بود
    کلمه پیدابود
    آب پیدا بودعکساشیادر آب
    سایه گاهخنکیاخته ها در تفخون
    سمتمرطوبحیات
    شرقاندوهنهادبشری
    فصل ولگردیدر کوچهزن
    بوی تنهایی در کوچه فصل
    دست تابستانیک بادبزنپیدا بود

    سفردانهبه گل
    سفرپیچکاین خانهبه آن خانه
    سفر ماه به حوض
    فورانگلحسرتاز خاک
    ریزش تاک جوانازدیوار
    بارششبنم رویپل خواب
    پرششادیاز خندقمرگ
    گذر حادثهاز پشت کلام

    جنگیک روزنهبا خواهشنور
    جنگیکپلهبا پایبلندخورشید
    جنگتنهاییبایک آواز
    جنگ زیبایگلابی هاباخالییک زنبیل
    جنگ خونینانارو دندان
    جنگ نازی هابا ساقه ناز
    جنگطوطی و فصاحت باهم
    جنگپیشانیبا سردی مهر

    حمله کاشیمسجدبه سجود
    حمله بادبه معراج حبابصابون
    حمله لشکرپروانهبه برنامهدفع آفات
    حمله دسته سنجاقک به صفکارگرلوله کشی
    حملههنگسیاهقلمنیبهحروف سربی
    حمله واژهبه فک شاعر

    فتحیک قرن به دست یک شعر
    فتحیکباغ به دست یک سار
    فتحیککوچه به دست دو سلام
    فتح یک شهربه دست سه چهاراسب سوار چوبی
    فتحیک عیدبه دستدو عروسک یک توپ

    قتلیکجغجغه رویتشک بعد از ظهر
    قتل یکقصهسر کوچه خواب
    قتل یک غصه به دستورسرود
    قتلمهتاب به فرماننئون
    قتل یک بیدبه دست دولت
    قتلیک شاعرافسرده به دست گل یخ

    همه ی رویزمینپیدا بود
    نظمدر کوچهیونانمی رفت
    جغد در باغمعلق می خواند
    باد در گردنهخیبربافه ایاز خستاریخبه خاورمی راند
    رویدریاچهآرامنگینقایقیگلمی برد
    در بنارسسر هر کوچهچراغیابدیروشن بود

    مردمانرا دیدم
    شهر هارا دیدم
    دشت ها را کوههارا دیدم
    آب را دیدم خاک رادیدم
    نوروظلمترا دیدم
    و گیاهانرا در نورو گیاهانرادر ظلمتدیدم
    جانوررا در نور ‚جانوررا در ظلمت دیدم
    و بشررا درنور و بشررا در ظلمتدیدم

    اهل کاشانماما
    شهر من کاشان نیست
    شهر من گم شده است

    منبا تابمنبا تب
    خانه ای در طرفدیگرشب ساخته ام
    مندراین خانهبه گم نامینمناکعلفنزدیکم
    من صداینفسباغچهرا می شنوم
    وصدایظلمترا وقتیاز برگیمی ریزد
    و صدایسرفهروشنیاز پشتدرخت
    عطسهآب ازهر رخنه یسنگ
    چک چکچلچلهاز سقفبهار
    و صدایصاف ‚ باز وبسته شدنپنجرهتنهایی
    و صدایپاک ‚ پوست انداختن مبهمعشق
    متراکم شدنذوق پریدندر بال
    وترکخوردنخودداریروح
    من صدایقدمخواهشرا می شونم
    و صدایپایقانونیخون را در رگ
    ضربانسحرچاه کبوترها
    تپشقلبشب آدینه
    جریان گل میخکدر فکر
    شیههپاک حقیقت از دور

    منصدایوزشمادهرا می شنوم
    و صدایکفشایمانرا درکوچهشوق
    و صدایبارانراروی پلک ترعشق
    روی موسیقیغمناک بلوغ
    رویاوازانارستان ها
    و صدایمتلاشیشدنشیشهشادیدر شب
    پاره پاره شدن کاغذزیبایی
    پر و خالیشدنکاسه غربتاز باد

    من بهآغاز زمین نزدیکم
    نبضگل هارامی گیرم
    آشنا هستمبا سرنوشتتر آبعادتسبز درخت
    روح مندر جهتتازهاشیاجاریاست
    روحمن کم سال است
    روحمنگاهیاز شوق سرفه اشمی گیرد
    روح من بیکاراست
    قطره هایبارانرا‚درزآجرها رامی شمارد
    روحمن گاهیمثلیک سنگسر راهحقیقتدارد

    من ندیدم دو صنوبررا با هم دشمن
    من ندیدمبیدیسایه اشرا بفروشدبه زمین
    رایگان می بخشدنارون شاخه خود را به کلاغ
    هر کجا برگی هستشور من می شکفد
    بوتهخشخاشیشست و شوداده مرادر سیلان بودن

    مثل بالحشرهوزنسحررا میدانم
    مثلیک گلدانمی دهم گوشبه موسیقیروییدن
    مثل زنبیلپر از میوهتب تندرسیدندارم
    مثلیک میکدهدر مرزکسالتهستم
    مثل یک ساختمانلب دریانگرانمبه کشش هایبلندابدی

    تابخواهیخورشیدتا بخواهیپیوندتابخواهیتکثیر
    منبه سیبی خشنودم
    وبه بوییدنیک بوتهبابونه
    منبه یک آینهیکبستگیپاک قناعت دارم
    من نمی خندماگر بادکنکمی ترکد
    و نمی خندم اگر فلسفه ایماه را نصف می کند
    من صدایپر بلدرچینرا می شناسم
    رنگ هایشکمهوبرهرااثر پایبز کوهی را
    خوب می دانمریواسکجا می روید
    سارکیمی آیدکبککی می خواندباز کی می میرد
    ماهدر خواب بیابانچیست
    مرگدر ساقهخواهش
    و تمشکلذت زیر دندان هم آغوشی

    زندگیرسم خوشایندی است
    زندگیبال و پری داردباوسعتمرگ
    پرشیدارد اندازهعشق
    زندگیچیزینیست که لبطاقچهعادتاز یادمن و توبرود
    زندگیجذبه دستیاست که می چیند
    زندگینوبرانجیر سیاهدر دهانگستابستاناست
    زندگیبعد درختاستبه چشم حشره
    زندگیتجربه شب پرهدر تاریکی است
    زندگیحسغریبی است که یکمرغمهاجر دارد
    زندگیسوتقطاری استکه درخوابپلیمی پیچد
    زندگی دیدنیکباغچه از شیشه مسدودهواپیماست
    خبر رفتن موشکبه فضا
    لمستنهایی ماه
    فکر بوییدنگل درکره ای دیگر
    زندگیشستن یکبشقاب است
    زندگییافتنسکه دهشاهیدر جوی خیابان است
    زندگیمجذورآینه است
    زندگیگل به توان ابدیت
    زندگیضربزمیندر ضرباندل ما
    زندگیهندسهسادهویکساننفسهاست

    هر کجا هستمباشم
    آسمان مال من است
    پنجرهفکرهواعشقزمین مالمن است
    چه اهمیت دارد
    گاهاگرمی رویند
    قارچ های غربت ؟

    من نمی دانمکه چرامی گویند:اسبحیوان نجیبی استکبوتر زیباست
    و چرادر قفسهیچ کسیکرکسنیست
    گل شبدرچه کمازلاله قرمز دارد

    چشم هارا باید شست جور دیگر باید دید
    واژه ها را بایدشست
    واژهبایدخود باد ‚واژه باید خود باران باشد
    چترها را باید بست
    زیر بارانبایدرفت
    فکر راخاطرهرازیربارانباید برد
    با همه مردمشهر زیر باران بایدرفت
    دوست را زیر باران باید برد
    عشق را زیر بارانباید جست
    زیر باران بایدبا زن خوابید
    زیر باران باید بازی کرد
    زیر بارانباید چیزنوشت حرف زدنیلوفر کاشت

    زندگیترشدنپی در پی
    زندگیآب تنی کردندر حوضچهاکنون است
    رخت ها را بکنیم
    آب در یک قدمی است
    روشنیرا بچشیم
    شب یکدهکده راوزن کنیمخوابیکآهو را
    گرمیلانهلک لکرا ادراککنیم
    رویقانون چمنپا نگذاریم
    در موستانگره ذایقهرا باز کنیم

    و دهانرا بگشاییماگر ماهدرآمد
    و نگوییمکه شبچیزبدی است
    و نگوییمکه شبتاب ندارد خبر از بینشباغ
    و بیاریمسبد
    ببریماین همهسرخاین همه سبز
    صبح ها نانو پنیرک بخوریم
    و بکاریم نهالی سرهر پیچ کلام
    وبپاشیممیاندو هجا تخمسکوت
    و نخوانیم کتابیکه در آن باد نمی آید
    و کتابی که در آن پوستشبنم تر نیست
    و کتابیکهدر آنیاخته ها بی بعدند
    ونخواهیممگس از سر انگشتطبیعتبپرد
    ونخواهیمپلنگاز در خلقت برود بیرون
    وبدانیم اگر کرمنبودزندگیچیزی کم داشت
    و اگرخنج نبود لطمه می خورد بهقانون درخت
    و اگرمرگ نبوددست ما در پیچیزیمی گشت
    و بدانیماگر نورنبودمنطق زنده پروازدگرگونمی شد
    و بدانیمکه پیشاز مرجانخلاییبوددر اندیشهدریا ها

    و نپرسیمکجاییم
    بو کنیماطلسیتازه بیمارستان را
    و نپرسیم که فوارهاقبال کجاست
    و نپرسیمچراقلبحقیقت آبی است
    و نپرسیمپدرهایپدرهاچه نسیمیچه شبیداشته اند

    پشت سرنیستفضایی زنده
    پشتسر مرغ نمی خواند
    پشت سر باد نمی آید
    پشت سر پنجره سبزصنوبربسته است
    پشتسرروی همهفرفره هاخاک نشسته است
    پشتسرخستگیتاریخاست
    پشتسرخاطره ی موجبه ساحلصدفسردسکون می ریزد

    لب دریا برویم
    توردر آب بیندازیم
    وبگیریمطراوترا از آب
    ریگیاز رویزمین برداریم
    وزنبودنرا احساسکنیم

    بد نگوییمبهمهتاباگر تب داریم
    دیده امگاهی در تب ماهمی آیدپایین
    می رسد دست به سقف ملکوت
    دیده ام سهره بهتر می خواند
    گاه زخمیکه به پا داشته ام
    زیرو بم های زمین را به منآموختهاست
    گاهدر بستر بیماری منحجمگلچند برابر شده است
    و فزون تر شده استقطرنارنجشعاعفانوس

    و نترسیم از مرگ
    مرگ پایان کبوترنیست
    مرگ وارونهیکزنجره نیست
    مرگ در ذهناقاقیجاری است
    مرگ در آبو هوای خوشاندیشهنشیمن دارد
    مرگدر ذاتشبدهکدهاز صبحسخن می گوید
    مرگ با خوشه انگور می آیدبه دهان
    مرگدر حنجرهسرخ - گلومی خواند
    مرگمسوولقشنگیپرشاپرک است
    مرگ گاهیریحانمی چیند
    مرگ گاهیودکا می نوشد
    گاه در سایهنشسته استبه ما می نگرد
    و همه می دانیم
    ریه های لذتپر اکسیژن مرگاست
    در نبندیمبه رویسخنزندهتقدیرکه از پشتچپر های صدا می شنویم

    پردهرا برداریم
    بگذاریمکه احساسهواییبخورد
    بگذاریم بلوغزیر هر بوتهکه می خواهدبیتوته کند
    بگذاریمغریزهپیبازیبرود
    کفش ها رابکندو به دنبالفصولاز سر گل ها بپرد
    بگذاریمکه تنهاییآواز بخواند
    چیز بنویسد
    به خیابانبرود

    سادهباشیم
    سادهباشیم چه در باجه یک بانکچه در زیردرخت

    کار مانیست شناساییراز گل سرخ
    کار ما شاید این است
    که در افسونگل سرخشناورباشیم

    پشت داناییاردو بزنیم
    دست در جذبهیک برگبشوییمو سر خوان برویم
    صبح هاوقتی خورشیددر می آیدمتولد بشویم
    هیجان ها را پرواز دهیم
    رویادراک‚ فضا ‚ رنگصداپنجرهگل نمبزنیم
    آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی
    ریه را از ابدیتپر و خالی بکنیم
    بار دانشرا از دوشپرستوبهزمینبگذاریم
    نامرا باز ستانیم از ابر
    از چناراز پشهاز تابستان
    روی پایتر باران به بلندیمحبتبرویم
    در به رویبشرو نورو گیاهو حشرهباز کنیم

    کارما شاید این است
    که میانگلنیلوفروقرن
    پی آوازحقیقت بدویم...

    ترانه سرا : سهراب سپهری
  • Poet : Sohrab Sepehri



Download Sedaye Paye Ab By Khosro Shakibaei Khosro Shakibaei